جدیدترین اخبار
تاریخ » داخلی » یادداشت‌های علم، جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۵۲: به شاه گفتم در کشور به این بزرگی بالاخره بعضی گوشه‌ها هم باران نمی‌گیرد، این غصه ندارد »
تاریخ انتشار: 11/7/2025 12:30:04 AM

یادداشت‌های علم، جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۵۲: به شاه گفتم در کشور به این بزرگی بالاخره بعضی گوشه‌ها هم باران نمی‌گیرد، این غصه ندارد

یادداشت‌های علم، جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۵۲: به شاه گفتم در کشور به این بزرگی بالاخره بعضی گوشه‌ها هم باران نمی‌گیرد، این غصه ندارد
یادداشت‌های اسدالله علم: فکر شاهنشاه مشغول دو مسأله عمده است. یکی مذاکرات نفت که هنوز جریان دارد و باید تمام شود، دیگری هم کمی باران در جنوب خوزستان و مشرق فارس. عرض کردم: کشور به این بزرگی بالاخره بع

یادداشت‌های علم، جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۵۲: به شاه گفتم در کشور به این بزرگی بالاخره بعضی گوشه‌ها هم باران نمی‌گیرد، این غصه ندارد یادداشت‌های اسدالله علم: فکر شاهنشاه مشغول دو مسأله عمده است. یکی مذاکرات نفت که هنوز جریان دارد و باید تمام شود، دیگری هم کمی باران در جنوب خوزستان و مشرق فارس. عرض کردم: کشور به این بزرگی بالاخره بعضی گوشه هایش هم باران نمی‌گیرد. این غصه ندارد.


سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.

«انتخاب» هر شب یادداشت‌های روزنوشت علم را منتشر می‌کند.

۲۴ فروردین ۱۳۵۲: صبح امروز هوا مثل بهشت بود. سواری رفتم. در حدود ساعت یازده صبح شاهنشاه تشریف آوردند تا ساعت ۱۲ هم در رکاب شاهنشاه سوار بودم. امروز اسب عربی که امیر بحرین تقدیم کرده است، سوار بودند. اسب بسیار عالی عربی مثل اینکه کهیلان خالص باشد. قبل از سوار شدن شاهنشاه رو پا ایستاد. عرض کردم: سوار نشوید. قبول نفرمودند. من هم شاهین، اسب ترکمنی عزیزم را سوار بودم فوق العاده عالی بود فکر میکنم زیباترین اسب دنیا باشد.

سر سواری صحبت از همه چیز کردیم. از سفیر جدید آمریکا که مدتی در دیدن رسمی که از من کرد نشست و حرف زد. فرمودند: میخواهد با تو طرح دوستی بریزد.

صحبت از معامله شرکت نفتی [اکسیدنتال]Occidental آمریکا با روس‌ها شد که قراردادی به مبلغ تقریباً هشت میلیارد دلار برای ایجاد کارخانه‌های کود شیمیائی بسته‌اند. آمریکا فسفات به شوروی بدهد و شوروی آمونیاک به آمریکا.

فکر شاهنشاه مشغول دو مسأله عمده است. یکی مذاکرات نفت که هنوز جریان دارد و باید تمام شود، دیگری هم کمی باران در جنوب خوزستان و مشرق فارس. عرض کردم: کشور به این بزرگی بالاخره بعضی گوشه هایش هم باران نمی‌گیرد. این غصه ندارد.

بعد در رکاب شاهنشاه با هلیکوپتر به نیاوران آمدم. شاهنشاه سلمانی رفتند. مو‌های شاه به کلی سفید شده است، حتی یک موی سیاه هم در سر نیست.

این جهت رنگ خاکستری رقیقی میزنند. وقت خیلی میگیرد. فرموده بودند: کار‌های عقب افتاده را عرض کنم. عرض کردم. یک ساعت و نیم طول کشید باز من با هلیکوپتر به فرح آباد برگشتم و آن جا با بچه هایم و نوه‌ها و خانم ناهار پیک نیک بسیار خوبی خوردم.

بعد از ظهر و شب در منزل گذشت. یک ساعتی منزل غلامعلی سیف ناصری که موزه فرش و اشیاء عتیقه بسیار عالی دارد رفتم و شام مختصری آن جا خوردم با او صحبت کردم تمام فرش هایش را بخرم، در موزه علم بیرجند بگذارم و وقف بر امام رضا بکنم. قبول کرد. خدا کند پشیمان نشود.




جدیدترین سیاسی