یادداشتهای علم، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۵۱: نخواستم به شاه بگویم ازت نمی ترسم یادداشتهای اسدالله علم: یک مطلب مضحکی عرض کردم که پشیمان شدم. عرض کردم: دیشب که با رئیس ستاد اسرائیل صحبت از پیشرفتهای کشور بود، رئیس ستاد ارتش، ارتشبد [غلامرضا] ازهاری، که سر میز من بود گاف عجیبی کرد. فرمودند: چه بود؟ عرض کردم. به رئیس ستاد اسرائیل گفت: ما اگر کاری میکنیم، علت آن است که بی نهایت از شاهنشاه می ترسیم و اگر کارها سر موعد مقرر انجام نشود، شدیداً مؤاخذه می شویم. فرمودند: کجای این حرف گاف است؟ عرض کردم: آخر باید کارها را از روی حس وطن پرستی و علاقه بکند نه از ترس. فرمودند: خیر، هیچ هم گاف نکرده است. یعنی تو هم تکلیف خودت را بدان و از این فضولی ها نکن! دیگر نخواستم فضولی بکنم و عرض کنم به سر خودت یک ذره ازت نمیترسم، چون به زندگی و هیچ چیز اهمیت نمی دهم.
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم. قهراً صحبت از پیش آمدهای مراکش بود. به شاهنشاه عرض کردم: مثل این که دیگر کار پادشاه مراکش به سامان نمی رسد. فرمودند: همین طور است. آخر تمام خواب است، یا لای لنگ زنهاست. این طور که نمیشود کار کرد. عرض کردم: به نظرم می رسد که نزدیکان او و وزیر دفاع باید در این کار دست داشته باشند - وزیر دفاع ژنرال او فقیر معروف که از بربرهای مراکش است میباشد؛ او مرد شماره یک مراکش و مرد قوی مراکش بود؛ بن برکه رئیس حزب مخالف سلطنت را در فرانسه دزدید و کشت؛ خیلی طرف اعتماد شاه است و سال گذشته پس از کودتای نافرجام کاخ شاه در قصر سخیرات رباط به وزارت دفاع برگزیده شد و ظرف چند روز تمام افسران مربوطه را گرفت و کشت و هنوز هم وزیر دفاع است. شاهنشاه فرمودند: بعید نیست، اما اگر او هم این کار را کرده، به علت وطن پرستی است، چون میبیند دیگر از شاه کاری ساخته نیست. حال تا ببینیم چه میشود؟
یک مطلب مضحکی عرض کردم که پشیمان شدم. عرض کردم: دیشب که با رئیس ستاد اسرائیل صحبت از پیشرفتهای کشور بود، رئیس ستاد ارتش، ارتشبد [غلامرضا] ازهاری، که سر میز من بود گاف عجیبی کرد. فرمودند: چه بود؟ عرض کردم. به رئیس ستاد اسرائیل گفت: ما اگر کاری میکنیم، علت آن است که بی نهایت از شاهنشاه می ترسیم و اگر کارها سر موعد مقرر انجام نشود، شدیداً مؤاخذه می شویم. فرمودند: کجای این حرف گاف است؟ عرض کردم: آخر باید کارها را از روی حس وطن پرستی و علاقه بکند نه از ترس. فرمودند: خیر، هیچ هم گاف نکرده است. یعنی تو هم تکلیف خودت را بدان و از این فضولی ها نکن! دیگر نخواستم فضولی بکنم و عرض کنم به سر خودت یک ذره ازت نمیترسم، چون به زندگی و هیچ چیز اهمیت نمی دهم. من اگر خدمتی میکنم فقط برای این است که علاوه بر علاقه سالها به خودت و دوستی چندین ساله که با شیر اندرون شد و با جان به در رود، وجودت را برای کشورم نه تنها مفید بلکه [ضروری] indispensable میدانم. تو غیر از این میپسندی، من چه کنم؟ وقت دیگر البته خواهم گفت، تاکی پیش بیاید.