خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و نه: مادرشاهی میگوید به رهبری نوشتیم که انجمنی نیستیم در خاطرات آقای مادرشاهی هست اگر اشتباه نکنم که میگوید به آقای خامنهای نوشتیم و اعلام کردیم که ما دیگر عضو انجمن نیستیم و به همراه برخی از اعضا جدا شدیم و برای خدمت آمادهایم اما در همان خاطرات جلوتر که میآید خودش اذعان میکند به اینکه در دورهای که مسئولیت دارد و مشاور ریاست جمهوری است بارها رفته و با آقای حلبی دیدار داشته است.
سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سالهای اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب میباشد.
در خاطرات آقای مادرشاهی هست اگر اشتباه نکنم که میگوید به آقای خامنهای نوشتیم و اعلام کردیم که ما دیگر عضو انجمن نیستیم و به همراه برخی از اعضا جدا شدیم و برای خدمت آمادهایم اما در همان خاطرات جلوتر که میآید خودش اذعان میکند به اینکه در دورهای که مسئولیت دارد و مشاور ریاست جمهوری است بارها رفته و با آقای حلبی دیدار داشته است.
ممکن است ایشان بگوید که بله آقا ما گفتیم عضو تشکیلات نیستیم ولی نگفتیم که دیگر چشم دیدن آقای حلبی را نداریم، به واسطه آشنایی که از قدیم داشتیم بالاخره ایشان حقوقی گردن ما دارد و حالا ممکن است چهاربار هم با ایشان دیدار کنیم.
این مسأله در مورد خانم لباف هم ممکن است صدق کند. جدا شدن از انجمن مرسوم بود خیلیها واقعاً جدا شدند و رفتند در دریای پاک و بی ریای جمهوری اسلامی صفایی پیدا کنند و یک جا مشغول کار و خدمت به ملت شیعه شدند اگر شما جدا شدید یعنی آن تفکر را نپذیرفتید.
من عرض کردم شیخ حلبی به شدت به امام و انقلاب اهانت میکرد ایشان هم حتماً آن جسارتها را شنیده است مگر میشود کسی که یکی از هشت خواص ویژه آقای حلبی بوده از مواضع تند ایشان نسبت به امام و انقلاب و شهدا و هر حرکتی که این بزرگواران انجام میدادند مطلع نباشد؟ و اگر شما آقای مادرشاهی از روش و منش شیخ جلبی اطلاع داری، آمدی ملاقات حضرت آقا که چه بگویی؟ آمدید جایی نشستید که ارادتتان به این حضرات انجمن کماکان حفظ است و در نظام هم هستید.
به نظر من این رفتار جمع نقیضین است کسی که انجمنی باشد نباید در نظام باشد. مگر نمیگویند حاکمش طاغوت است زندیق است کافر است، نماز برای دیگری میخواند یک کلام یعنی دین ندارد. دیگر شما آمدید در آغوش نظام بی آنکه باوری داشته باشید آیا نفوذ کردید؟ یا این که شما این معاذ الله - زندیق را پذیرفتید؟ پس با این حساب شما هم زندیق هستید چرا دوباره میروید سراغ شیخ که شما را زندیق میداند؟ این دوگانگی برای من با شناختی که از انجمنیها دارم غیر قابل آقای مادرشاهی و خانم، لباف شما اگر واقعیت و حقیقت را دیدید چرا ارتجاعی عمل کردید و برگشتید به گذشتهای که شیطنت و توهین از آن میبارد؟
آقای مادرشاهی یعنی شما هیچ موضعی از شیخ حلبی نشنیدی؟ ندیدی؟ اگر شما یکی از هشت نفر نزدیک به شیخ بودی صد درصد مواضع شیخ را راجع به امام و انقلاب شنیدهای همه اینها را میدانی تغییر عقیده ایشان و خانم لباف برای من قابل باور نیست نمیتوانم به سادگی بپذیرم که رفت و آمدشان به خانه شیخ صرفاً یک احترام گذاشتن و عرض ادب بوده است من نمیپذیرم. در ضمن خدماتی که آقای مادرشاهی بعداً به عناصر انجمن داد حتی زمانی که در وزارت صنایع پست مشاور داشت، خدمات کمی نبوده است.