جدیدترین اخبار
تاریخ » داخلی » خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت نه: فشار‌های زیادی برای آزاد کردن قطب زاده وجود داشت/ برای بازجویی از قطب زاده نقشه می‌کشیدیم »
تاریخ انتشار: 2/25/2025 8:52:03 PM

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت نه: فشار‌های زیادی برای آزاد کردن قطب زاده وجود داشت/ برای بازجویی از قطب زاده نقشه می‌کشیدیم

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت نه: فشار‌های زیادی برای آزاد کردن قطب زاده وجود داشت/ برای بازجویی از قطب زاده نقشه می‌کشیدیم
من مستقیم وارد قضایای قطب زاده نشدم، فقط در برخی از جا‌ها نقش آفرینی می‌کردم؛ چون تازه وارد ستاد شده بودم، مثلا به بازجو‌ها هم کمک می‌کردم. در برخورد با آقای قطب زاده آدم نحیفی به نظر می‌آمدم، یک آدم

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت نه: فشار‌های زیادی برای آزاد کردن قطب زاده وجود داشت/ برای بازجویی از قطب زاده نقشه می‌کشیدیم من مستقیم وارد قضایای قطب زاده نشدم، فقط در برخی از جا‌ها نقش آفرینی می‌کردم؛ چون تازه وارد ستاد شده بودم، مثلا به بازجو‌ها هم کمک می‌کردم. در برخورد با آقای قطب زاده آدم نحیفی به نظر می‌آمدم، یک آدم ۶۰،۵۰ کیلویی بودم. کار من این بود که با برخورد‌های روانی قطب زاده را به سمت اعتراف سوق بدهم. برای اینکار نقشه‌ای کشیدیم در زندان یکی از بچه‌ها نقش فرد نفوذی را داشت و سعی می‌کرد خودش را به قطب زاده نزدیک کند و از او اطلاعات بگیرد تا مثلا این اطلاعات را برای کمک و تکیه کند، و به او به بیرون زندان ببرد.


سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سال‌های اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب می‌باشد.

من مستقیم وارد قضایای قطب زاده نشدم، فقط در برخی از جاها نقش آفرینی می‌کردم؛ چون تازه وارد ستاد شده بودم، مثلا به بازجوها هم کمک می‌کردم. در برخورد با آقای قطب زاده آدم نحیفی به نظر می‌آمدم، یک آدم ۶۰،۵۰ کیلویی بودم. کار من این بود که با برخوردهای روانی قطب زاده را به سمت اعتراف سوق بدهم برای اینکار نقشه‌ای کشیدیم؛ در زندان یکی از بچه ها نقش فرد نفوذی را داشت و سعی می‌کرد خودش را به قطب زاده نزدیک کند و از او اطلاعات بگیرد تا مثلا این اطلاعات را برای کمک و تکیه کند، و به او به بیرون زندان ببرد.

در واقع هرگز اینکار را نمی‌کرد، من هم نقش زندانبان را بازی می‌کردم وقتی به من می‌گفت: سیگار داری؟ با لحن خشن و سرزنش باری به او میگفتم: «چرا» به بازجو گفتی سیگار می‌خوای؟ چقدر سیگار میکشی! چند تا سیگار را له می‌کردم و برایش پرت می‌کردم لا به لایش چند نخ سالم هم به او می دادم این کارها بار روانی داشت او را تحقیر می‌کرد و در تنگنا قرار می‌داد. می‌خواستم فضا برایش سخت شود که به فرد نفوذی بیشتر اعتماد و اطلاعات بیشتری را لو بدهد، در واقع یک بازجویی چند جانبه داشتیم. البته قبل از اعدامش به او گفتیم که همه این‌ها فیلم بوده و حلالیت طلبیدیم.

دادگاه آن موقع را آقای ری شهری پیگیری می‌کرد و مصر بود که آقای قطب زاده در این قصه کودتا نقش جدی دارد. بعد از آنکه گروه قطب زاده دستگیر شدند. بازجویی ها شروع شد و نهایتا قطب زاده و مهدی مهدوی اعدام شدند. افراد دیگری هم بودند الان حضور ذهن ندارم این قصه زود تمام شد. یکی از دلایلش شاید این بود که فشارهای زیادی می‌آوردند که بخواهند قطب زاده را آزاد کنند. چون بالاخره به این طرف و آن طرف وصل بود خاطرم نیست این فشارها از طرف چه کسی بود ولی شخص گردن کلفتی بود طوری که حتی آقای ری شهری خوف این را داشتند که آنها بتوانند قطب زاده را آزاد کنند به خاطر همین از بازداشتگاه موقت به اوین منتقل شد. آنجا قرار شد اگر اعتراف کرد اعدامش نکنند.

اگر از ارتباطش با CIA می‌گفت ممکن بود تخفیف بگیرد، چون شواهد و قرائن نشان می‌داد که عوامل کودتا بیرونی هستند. چند نفری که با حضرت امام از پاریس آمدند از جمله خود قطب زاده به نوعی به خارج از کشور وصل بودند و ضمنا نوع حرکاتش و آن خانه ای که مقر قرار داده بود که بتواند از آنجا کارهایش را جلو ببرد همین شواهد نشان می‌داد کودتایی در راه است.

راجع به زندگی شخصی اش باید بگویم خانواده که نداشت، قطب زاده آدم مقیدی هم نبود زنان انچنانی همیشه اطرافش بودند توی یکی از نشریات گفته بود: ازم می‌پرسین من چرا توی این سن و سال ازدواج نمی‌کنم، خب باید بگم کسی که میخواد یک لیوان شیر بخوره نمی‌ره گاو بخره؛ این حرف را زده بود اخلاق عجیبی داشت. قطب زاده این مسائل را بچه ها شناسایی کرده بودند و مدرک داشتیم اسامی این خانم‌ها مشخص بود حتی برخی از آنها بازجویی هم پس دادند.

من یک اعتقادی دارم کسانی که با حضرت امام خصومت دارند؛ در زندگی شان یا فساد اخلاقی دارند یا فساد اقتصادی، نه اینکه جفتش را نداشته باشند حداقل یکی اش را دارند من در تمام کیس‌هایی که دیدم تمام آن‌هایی که نسبت به حضرت امام جسارت دارند، مشکلاتی از این قبیل داشتند. به ندرت پیش می آید کسی خصومت داشته باشد و خشک مغزی صرف بوده باشد.

قطب زاده به اوین انتقال پیدا کند. آنطور که یادم می‌آید از او خواسته شده بود در جمع منافقین سخنرانی کند. شهید لاجوردی با او صحبت کرد خیلی با او کلنجار رفت، قطب زاده هم آدم قدی بود، لات بود برای خودش؛ سر موضعش ایستاد آخر سر راضی شد و راجع به کلیات استکبار سخنرانی کرد منافقین تواب و آن‌هایی که آنجا بودند شعار میدادند؛ جماران گل باران قطب زاده تیرباران؛ قطب زاده هم می‌گفت اینا خودشون تا مرفقشون تو خونه اون وقت میگن قطب زاده تیرباران برای من، صحنه‍‌ی خیلی جالبی بود.





جدیدترین سیاسی