یادداشتهای علم، یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۵۱: اخبار مشکوک از ملک حسین یادداشتهای اسدالله علم: تلگراف احوال پرسی برای ملک حسین حاضر کرده بودم، چون از دیشب به علت خستگی مفرط بستری شده. فرمودند: سفیر برود احوال پرسی کند. عرض کردم: این حرف [خستگی مفرط] خیلی بی معنی به نظر میرسد نکند او را مسموم کرده باشند. شاهنشاه قدری تأمل فرمودند. فرمودند: دو روز پیش هم خبر کودتایی در اربید بود که از طرف ملک تکذیب شد. من عرض کردم: واقعاً اگر ارتش ملک حسین بخواهد بر علیه او کودتا کند، خیلی عجیب است، چون بهتر از این هیچ کس نمی توانست روحیه ارتش خود را حفظ کند و فدائیین و فلسطینی ها را تار و مار کند. فرمودند: این عربها که حساب سرشان نمی شود.
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۵۱: صبح در حیاط منزل باز هم ملاقاتهای زیاد داشتم. سرماخوردگی ام تشدید شد. بعد شرفیاب شدم. شاهنشاه خواستند دست بدهند عرض کردم سرماخوردگی بدی دارم.
تلگراف احوال پرسی برای ملک حسین حاضر کرده بودم، چون از دیشب به علت خستگی مفرط بستری شده. فرمودند: سفیر برود احوال پرسی کند. عرض کردم: این حرف [خستگی مفرط] خیلی بی معنی به نظر میرسد نکند او را مسموم کرده باشند. شاهنشاه قدری تأمل فرمودند. فرمودند: دو روز پیش هم خبر کودتایی در اربید بود که از طرف ملک تکذیب شد. من عرض کردم: واقعاً اگر ارتش ملک حسین بخواهد بر علیه او کودتا کند، خیلی عجیب است، چون بهتر از این هیچ کس نمی توانست روحیه ارتش خود را حفظ کند و فدائیین و فلسطینی ها را تار و مار کند. فرمودند: این عربها که حساب سرشان نمی شود.
سفیر شاهنشاه در رباط عریضه عرض کرده بود...مقداری مذاکرات ملک حسن بیچاره است. تقدیم کردم.
[بخشهایی از گزارش ۲۵ آبان ۱۳۵۱ عباس نیری سفیر کبیر ایران در مراکش درباره دیداری که از ملک حسن کرده است]
"... عرض کردم وجود مقدس شاهنشاه سؤال فرمودند: آیا در حادثه سوء قصد به جان آن اعلیحضرت دست خارجی در کار بوده است؟ و بنده به شرف عرض پیشگاه مبارکشان رسانیدم اطلاع رسمی ندارم ولی شایع است که دست آمریکایی ها در کار بوده است. اعلیحضرت [ملک حسن] فرمودند صحیح است و دست یک قسمت از آمریکایی ها در کار بوده است... آمریکاییها میخواهند در اطراف مدیترانه bouclage بکنند... قذافی بدون تردید ساخته و پرداخته آمریکایی هاست... ایتالیا... از نظر اقتصادی تابع آمریکایی هاست.... ترکیه و یونان مال آمریکایی هاست. در اسپانیا رژیم دست راستی افراطی... طبق نظر و سیاست آمریکاییها عمل میکند. تنها مغرب و الجزیره... برای آنان کاملاً مورد اعتماد نیستند و به همین دلیل با ساختن و پرداختن سوء قصد ۱۶ اوت میخواستند bouclage بکنند......
اعلیحضرت در دنباله بیانات خود اظهار فرمودند: من میدانم که اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر در اقدامات خود استقلال رأی و عقیده دارند. با شوروی قرارداد ۱۵ ساله منعقد فرموده اند و علیا حضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران به چین تشریف فرما میشوند و اعلیحضرتین به شوروی مسافرت رسمی میفرمایند. این گونه اقدامات را آقایان نمی پسندند. اگر عراق کشوری زیر نفوذ آمریکاییها می بود، آن وقت من به برادرم اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر توصیه میکردم که بیشتر مواظبت و مراقبت فرمایند و چند بار در این باره توضیح فرمودند و سؤال کردند آیا منظور مرا میفهمی؟ که پاسخ مثبت دادم... اعلیحضرت اظهار فرمودند... که اینها رئیس مملکت مستقل را نمی پسندند، بلکه برای خودشان مأمور و خدمتگذار میخواهند..."
شاهنشاه ملاحظه فرمودند و فرمودند که بیچاره فکر نمیکند اگر آمریکایی ها بر علیه او اقدامی میکنند، برای این است که دیگر به او امیدی ندارند، نه این که آمریکا میخواهد [حصاری] bouclage به طرف او درست کند. چرا آمریکایی ها بر علیه ماکاری نمی کنند؟ به هر صورت به سفیر اطلاع بده، این قدر هم سنگ حسن را به سینه نزند. چرا ما بی جهت خودمان را آلوده بکنیم؟ آن هم نسبت به کسی که به هیچ قسمت از اعمال و رفتارش نمیتوان اعتماد کرد. فرمودند: این مطلب را پیغام بده، روی کاغذ ننویسی.
جریان ملاقات دیشب با مین باشیان را عرض کردم.... عرض کردم: میگوید اگر من اسم والاحضرت اشرف را بردم، برای این است که معتقدم باید ایشان خرج بیشتر نکند، نه این که میخواستم طعنه بزنم. فرمودند: دیگر این خرمگس است! دروغ میگوید. اینها خودشان را گم میکنند. باید حساب خودشان را بدانند. اصلاً مخارج سفر والاحضرت اشرف، چه ربطی به امور نظامی و کشوری دارد که تو مثال بیاوری؟ مگر آن که بخواهی پیش دیگران قمپز در کنی. من این آرتیست ها و رقاصها را بهتر از تو میشناسم. خلاصه هر چه کردم که قدری شاه را نسبت به او آرامتر کنم، ممکن نشد. به خصوص که دیشب علیا حضرت ملکه پهلوی در این مورد صحبت کرده بودند و شاهنشاه بیشتر عصبانی بودند که چرا این مرد که پیش مادرم رفته و با مادرشان هم دعوا کرده بودند. من دیشب به علت سرماخوردگی سر شام نرفته بودم.
دوباره باز گفت و گوی مردم را درباره برکناری مین باشیان از من سؤال فرمودند. عرض کردم: در همان زمینهای دیروز است، منجمله این که با آمریکایی ها رفت و آمد زیاد داشته. فرمودند: این حرفها که دیگر درباره ما درست در نمی آید. که جرأت میکند با خارجی بند و بست کند؟ خوب حالا که او را برکنار کردیم، نمیگویند چه طور نتوانستند خارجی ها جلوی این کار را بگیرند؟ فرمودند: ارتشبد [فریدون] جم هم که رئیس ستاد بود، پارسال برکنارش کردیم، میگفتند با انگلیسیها رفت و آمد زیاد داشت، ولی البته درست نبود. به هر صورت او را هم به علت مزخرف گویی برکنار کردیم.
شاهنشاه از من سؤال فرمودند: جواب نیکسون به تلگراف ما نرسید؟ ـ تلگراف تبریک. عرض کردم: خیر! فرمودند: جای تعجب است، خوب است تذکری بدهی. عرض کردم: چشم! ولی در دلم به من برخورد که شاهنشاه من به جواب او اهمیت میگذارند. گور پدر نیکسون. اگر او وظیفه اش را نداند، ما چرا غصه بخوریم؟