جدیدترین اخبار
تاریخ » داخلی » خاطرات محمود فروغی؛ قسمت دوم: تنها کسی که اسرار کودتای رضاخان را می‌دانست تا آخر عمر حرفی نزد/ سکوت رئیس دفتر احمدشاه درباره کودتا »
تاریخ انتشار: 7/5/2025 10:00:32 AM

خاطرات محمود فروغی؛ قسمت دوم: تنها کسی که اسرار کودتای رضاخان را می‌دانست تا آخر عمر حرفی نزد/ سکوت رئیس دفتر احمدشاه درباره کودتا

خاطرات محمود فروغی؛ قسمت دوم: تنها کسی که اسرار کودتای رضاخان را می‌دانست تا آخر عمر حرفی نزد/ سکوت رئیس دفتر احمدشاه درباره کودتا
در آن موقع پدرم به سفارت ترکیه رفتند و نماینده ایران در جامعه ملل. آنموقع هم که اساس دوستی بین ایران و ترکیه آنوقت گذاشته شد که یادم می‌آید مذاکراتی که با آتاترک داشتند روی عمده این مطلب بود که سال‌ها

خاطرات محمود فروغی؛ قسمت دوم: تنها کسی که اسرار کودتای رضاخان را می‌دانست تا آخر عمر حرفی نزد/ سکوت رئیس دفتر احمدشاه درباره کودتا در آن موقع پدرم به سفارت ترکیه رفتند و نماینده ایران در جامعه ملل. آنموقع هم که اساس دوستی بین ایران و ترکیه آنوقت گذاشته شد که یادم می‌آید مذاکراتی که با آتاترک داشتند روی عمده این مطلب بود که سال‌ها ایران و عثمانی یا ایران - ترکیه هرچی می‌خواهید اسمش را بگذاریم این‌ها با هم جنگیدند و ضرر‌های بسیار بردند و منافعش هم عاید دیگران شد بنابراین بیائیم یک بار اختلاف‌مان را بگذاریم کنار و یک پایه دوستی بریزیم و از آن جنگ و جدال که خیری ندیدیم ولی از اینطرف ممکن است که دو مئت یک بهره‌ای ببرند واین اساس اتحاد ایران و ترکیه شدش.


سرویس تاریخ «انتخاب»: محمود فروغی فرزند محمدعلی فروغی نخست‌وزیر دوران پهلوی بود. وی فارغ‌التحصیل دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران و از کارمندان وزارت خارجه بود. او در دوران خدمت خود سرکنسول ایران در نیویورک، سفیر ایران در برزیل و سوئیس و آمریکا و افغانستان، معاون وزارت امور خارجه و کفیل وزارت امور خارجه بود.

یادم می‌آید یک جا خواندم توی یکی از روزنامه‌ها نوشته بودند که همانموقعی هم بودش که مرحوم نصرت الدوله وزیر خارجه بود و آمد به لندن احمدشاه هم مسافرت کرد به لندن و جار و جنجال قرارداد ۱۹۱۹ نبودش و در توی یکی از روزنامه‌ها این را می‌خواستم عرض کنم که خواندم که نوشته بودند مرحوم فروغی در لندن به احمدشاه می‌گوید که قرارداد ۱۹۱۹ را قبول کن والا از سلطنت می‌افتی این دروغ محض است.

من متأسفانه سفرنامه ایشان را داشتم حتی یادم می‌آید کتابچه‌ای بود جلد قرمز این‌ها ولی در تهران این‌ها همه دیگر الان از بین رفته که آن ثابت می‌کرد که این مسأله اصلادروغ است ولی من آن موقع هم چیزی ننوشتم به روزنامه‌ها گفتم خب ثابت می‌شود و اسناد وزارت خارجه انگلیس که آمده بیرون روشن است:

وزارت خارجه انگلیس با این اعزام این هیئت موافق نبود بخصوص انصاری وفروغی این دوتا را صریح است نوی آن اسناد که خوش نداشتند که اینها در آن هیئت باشند حالا این هیئت در آنجا چه خدماتی کرد اینها بحثی جدا است بعد از خاتمه کنفرانس اینها می‌آیند آن قدیم گویا که از راه دریا می‌آمدند می‌رفتند به بمبئی از بمبئی می‌آمدند به بصره از بصره می‌آمدند بالا از خانقین رد می‌شدند می‌آمدند از کرمانشاه بطرف ایران همراهشان مرحوم عمید بود که می‌آید گویا معاون وزارت خارجه شده بود خیلی زود در جوانی فوت شد و مرحوم لقمان الدوله این دوتاهم همراه بودند می‌روند می‌رسند به گردنه آوج به برف می‌خورند نصرت الدوله هم تصادفاً آنها می‌رسد و اینها خانه یک مشتی عباسی منزل می‌کنند.

دورتا دورخانه برف تکان نمی‌توانستند بخورند ولی می‌گفتند که یادمان می‌آید که مرحوم نصرت الدوله سکه‌های طلا می‌داد که این کارگر‌ها عملد‌ها بیایند برف‌ها را پاک بکنند که بتوانند راه بیافتد بیاید به تهران و ما نمی‌فهمیدیم چرا نشسته بودیم دورهم و مرحوم لقمان الدوله هم مرد بسیارخوش محضری بوده داستان می‌گفته صحبت می‌کرده برایشان اینها می‌گذراندیم گویا این حکایت از این می‌کند که مرحوم نصرت الدوله در جریان کودتا بوده و شاید فرد غیرنظامی‌ آن کودتا قرار بوده که ایشان باشند یا می‌خواستند خودشان باشند دیگر من این‌ها را نمی‌دانم که بتوانم برای شما بطور دقیق بگویم و به جای ایشان سیدضیاء می‌آید می‌شود فرد غیر نظامی و کودتا را می‌کند.

بنظر من کسی که جزئیات این کودتا را می‌دانست و از لحاظ تاریخ مهم بودولی تا آنجا که من خبردارم هیچ جا یادداشتی ننوشت فوت شد و دفن شد رئیس دفتر مخصوص احمدشاه بوداسم و‌فامیلش فتوحی لقبش خیال می‌کنم معین الملک بود که پسرش یکی از مامورین بسیار خوب وزارت خارجه بوده اسم آقای فتوحی که من می‌شناختم و با ر‌ها هم بهش گفتم می‌توانی؟ گفت یک کلام راجع به کودتا هم صحبت نمی‌کنم؛ بنابراین من بیش از این نمی‌توانم راجع به کودتای سیدضیاء اینها برایتان بگویم. بعد از رفتن سیدضیاء و آمدن قوام السلطنه بعد بلاخره مستوفی الممالک دوباره رئیس الوزراء می‌شود و پدرم می‌آید در کابینه مستوفی وبعد سردارسپه که رئیس الوزراء می‌شود ایشان مرتب دیگرتوی کابینه سردارسپه بودندیا وزیر مالیه یا وزیر خارجه تا موقع انحلال سلطنت در خانواده قاجار که آنموقع سردارسپه می‌شود یک عنوانی آنوقت‌ها درست می‌کنند که الان من یادم نیست برایتان هستش توی کتاب‌ها می‌بینید و پدر من می‌شود کفیل نخست وزیر و بعد که سلطنت اعلام می‌شود از می‌شود نخست وزیر بعداز پنج ـ شش ماه خیلی دوره کوتاهی بودنخست وزیر استعفا می‌دهد مرحوم مستوفی را دوباره نخست وزیر می‌شود و پدر من می‌شود وزیر جنگ، وزیر جنگ و یک مرخصی گرفت و رفتش به اروپا که دو تا از برادر‌های بزرگ مرا گذاشت در اروپا برای تحصیل وبعد برگشتند در برگشتن دیگر مرحوم مستوفی، بعد از چند مدت هم مرحوم مستوفی هم استعفا دادند و حاج مخبرالسلطنه شدند رئیس الوزراء.

در آن موقع پدرم به سفارت ترکیه رفتند و نماینده ایران در جامعه ملل. آنموقع هم که اساس دوستی بین ایران و ترکیه آنوقت گذاشته شد که یادم می‌آید مذاکراتی که با آتاترک داشتند روی عمده این مطلب بود که سال‌ها ایران و عثمانی یا ایران - ترکیه هرچی می‌خواهید اسمش را بگذاریم این‌ها با هم جنگیدند و ضرر‌های بسیار بردند و منافعش هم عاید دیگران شد بنابراین بیائیم یک بار اختلاف‌مان را بگذاریم کنار و یک پایه دوستی بریزیم و از آن جنگ و جدال که خیری ندیدیم ولی از اینطرف ممکن است که دو مئت یک بهره‌ای ببرند واین اساس اتحاد ایران و ترکیه شدش.




جدیدترین سیاسی