جدیدترین اخبار
تاریخ » داخلی » خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و شش: گزارشی که به مقامات عالی، درباره‌ی حجتیه‌ای‌های ریاست جمهوری دادیم/ حلبی به مادرشاهی گفته بود به نظام خدمت کردی اما با تی‌پا‌ بیرونت کردند »
تاریخ انتشار: 4/11/2025 3:12:02 AM

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و شش: گزارشی که به مقامات عالی، درباره‌ی حجتیه‌ای‌های ریاست جمهوری دادیم/ حلبی به مادرشاهی گفته بود به نظام خدمت کردی اما با تی‌پا‌ بیرونت کردند

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و شش: گزارشی که به مقامات عالی، درباره‌ی حجتیه‌ای‌های ریاست جمهوری دادیم/ حلبی به مادرشاهی گفته بود به نظام خدمت کردی اما با تی‌پا‌ بیرونت کردند
چند ماه قبل از انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری گزارشی در مورد انجمن و انجمنی‌های حاضر در ریاست جمهوری خدمتشان تقدیم کردیم در آن گزارش در مورد مهندس مادرشاهی هم مطالبی ذکر شده بود و چه بسا در عدم ورو

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و شش: گزارشی که به مقامات عالی، درباره‌ی حجتیه‌ای‌های ریاست جمهوری دادیم/ حلبی به مادرشاهی گفته بود به نظام خدمت کردی اما با تی‌پا‌ بیرونت کردند چند ماه قبل از انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری گزارشی در مورد انجمن و انجمنی‌های حاضر در ریاست جمهوری خدمتشان تقدیم کردیم در آن گزارش در مورد مهندس مادرشاهی هم مطالبی ذکر شده بود و چه بسا در عدم ورود ایشان به بیت رهبری مؤثر بود. لذا شیخ حلبی به او پیام داد که به ایشان بگویید رفتی به نظام خدمت کردی حالا با تی پا تو رو انداختن بیرون این حرف‌هایش البته برای من اهمیتی نداشت.


سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سال‌های اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب می‌باشد.

مهندس مادرشاهی

چند ماه قبل از انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری گزارشی در مورد انجمن و انجمنی‌های حاضر در ریاست جمهوری خدمتشان تقدیم کردیم در آن گزارش در مورد مهندس مادرشاهی هم مطالبی ذکر شده بود و چه بسا در عدم ورود ایشان به بیت رهبری مؤثر بود. لذا شیخ حلبی به او پیام داد که به ایشان بگویید رفتی به نظام خدمت کردی حالا با تی پا تو رو انداختن بیرون این حرف‌هایش البته برای من اهمیتی نداشت.

بعد از آنکه حضرت آقا رهبر شدند و آقایانی که شال و کلاه کرده بودند که وارد دفتر رهبری بشوند موفق نشدند و جا ماندند؛ آقای مادرشاهی شد مشاور وزیر صنایع آن موقع آقای نعمت‌زاده وزیر بود. ما هم مانعی ایجاد نکردیم مشاور در واقع هیچ مسئولیت اجرایی ندارد هر اتفاقی هم بیفتد می‌گوید به من چه؟ من فقط مشورت می‌دهم مسئولیت نداشت ولی نفوذ خوبی داشت، در واقع یک امکان خیلی خوب در اختیارش بود آن زمان این بحث پیش آمد که زنان جامعه بتوانند برای درمان بیماری‌های خاصی که احیانا دچارش می‌شوند به پزشک زن مراجعه کنند؛ خیلی از خانم‌ها به خاطر اینکه دکترشان مرد بود نمی‌توانستند مسائل‌شان را صریح عنوان کنند و طفلکی‌ها بیماری‌شان درمان نمی‌شد.

پروژه‌ای مطرح شد تحت عنوان اینکه ما یک بیمارستان تخصصی در شهر قم برای خانم‌ها داشته باشیم؛ پیرو اجرا شدن پروژه، دانشکده فاطمیه احداث شد که فقط دانشجویان خانم در رشته پزشکی را جذب می‌کرد و بیمارستان شهید بهشتی هم کامل در اختیار خانم‌ها قرار داده شد که قرار بود روند درمان و خدمات بیماران زن در آن بیمارستان توسط پرسنل خانم اجرایی بشود و دکتر مرد به صورت عملی حضور نداشته باشد.

خانم طاهره لباف، همسر آقای مادرشاهی مسئول بیمارستان شد. تعدادی از علما را هم عضو هیئت امنای دانشکده فاطمیه قرار دادند که یک پشتوان‌های علمایی هم برای خودشان به وجود بیاورند مثلاً آقای یزدی و آقای شرعی، این‌ها را یادم است. آن موقع آقایان دستشان باز بود و در مجلس و جا‌های دیگر هم بودند. با اصل قصه که یک بیمارستانی وجود داشته باشد که مخصوص خانم‌ها باشد انصافا همه موافق بودیم و می‌گفتیم ای کاش می‌شد بخش‌هایی در بیمارستان‌های دیگر هم به وجود آورد که مشکلات خانم‌ها به صورت کامل در آن بخش حل بشود و به بخش‌های دیگر کشیده نشود یعنی همه تخصص‌ها در یک جا جمع شود به هر حال همه ما مسلمان هستیم و رعایت این مسائل لازم است.

بعد‌ها فهمیدیم که رهبری هم حمایت کرده است که کار کار قشنگی است. گاهی فکر می‌کنم چقدر خوب بود طرح آن بیمارستان در تمام کشور اجرا می‌شد نباید که فقط این نوع بیمارستان تخصصی مختص مردم تهران و قم باشد. آن بنده خدایی که در بندرعباس و زاهدان است یا در ارومیه و تبریز و خراسان است، او هم نباید برای پیدا کردن یک بیمارستان تخصصی اذیت شود.

دانشجو‌ها که وارد دانشکده می‌شدند خانم لباف از عناصر انجمن استعلام می‌گرفت، خیلی جالب است استعلام می‌گرفت انگار ما یک وزارت اطلاعات کشوری داشتیم، یک وزارت اطلاعات خصوصی انجمن خانم لباف علی القائده وزارت اطلاعات را قبول نداشت که مستقیم از رده‌های انجمن استعلام می‌گرفت. این هم اتفاقاً امروز یادم آمد زنگ می‌زد و اسم‌ها را می‌داد که فلان خانم دانشجوی ما است سابقه‌اش را بررسی کنید که عضو بهائیت نباشد.

آن‌ها هم می‌رفتند با اسنادی که از نظام سرقت کرده، بودند، به استعلام پاسخ می‌دادند. یعنی اقایان اینطور از امکانات نظام استفاده می‌کردند علمای نظام را پشت خودشان می‌ یکشیدند ولی در کار‌هایشان از توان ارتباط با وزارت استفاده نمی‌کردند این‌ها همان رویه انجمن بود که من سال‌ها با آن مواجه بودم. یک فتوایی از مرجعی می‌گیرند، علمش می‌کنند و هر کاری دوست داشتند با آن فتوا کنند.

انجمن قبلاً در مرکز اسناد بوده اگر بگوییم اطلاعات را جایی نبرده است خیال خام است؛ پس یک مرکزی باید می‌داشتند. قطعاً نشسته‌اند و با هم تفاهم کرده‌اند، جالب بود که ما در وزارت اطلاعات همچین تفاهم دقیقی نداشتیم. خانم لباف تلفن می‌زد و فقط یک اسم می‌داد برایم سؤال شد این کار یعنی چه؟ من یک دوره در بخش حراست بودم که در ادامه تعریف می‌کنم با مسئول اسناد خودمان هماهنگ کردم که من یک لیست اسم پنجاه نفره به تو می‌دهم که دیگر نخواهم تک تک استعلام بگیرم لیستی به من پاسخ بده. لیست را به او می‌دادم، فکس می‌کرد از آن طرف جواب می‌گرفتم پس یک تفاهمی قبلش با همکارم و در سازمانم داشتم.




جدیدترین سیاسی