جدیدترین اخبار
تاریخ » داخلی » خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و سه: کشف چند نمونه از فسادهای اخلاقی در انجمن حجتیه »
تاریخ انتشار: 4/7/2025 3:07:52 AM

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و سه: کشف چند نمونه از فسادهای اخلاقی در انجمن حجتیه

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و سه: کشف چند نمونه از فسادهای اخلاقی در انجمن حجتیه
یکی از اعضای فعال انجمن با خانم معلمی که شوهر داشت، ارتباط نامشروع داشت. یک خانم دیگر هم که همسر سابقش ساواکی بود را صیغه کرده بود. یک بار که با همسر صیغه ایش رفتند مسافرت، به بچه‌ها گفتم که به خاطر ا

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت سی و سه: کشف چند نمونه از فسادهای اخلاقی در انجمن حجتیه یکی از اعضای فعال انجمن با خانم معلمی که شوهر داشت، ارتباط نامشروع داشت. یک خانم دیگر هم که همسر سابقش ساواکی بود را صیغه کرده بود. یک بار که با همسر صیغه ایش رفتند مسافرت، به بچه‌ها گفتم که به خاطر ارتباط با آن خانم معلم بازداشتش کنند. یک روز که داشتم با او صحبت می‌کردم یکهو بی مقدمه بدون اینکه من درباره رابطه او با دخترش سؤالی از او پرسیده باشم گفت این خانمی که صیغه‌اش کردم یک دختر داره؛ کلمه‌ای گفت که آلارم‌های من تکان خورد، گفت: ببین من هیچ حال و احوال ویژه ازش نمی‌پرسم بهش دست نمی‌دم و بغلش نمی‌کنم اصلاً و نازش رو نمی‌کشم که مبادا فکر دیگری بکنه گفتم خب اون دخترت محسوب میشه باید ببوسیش و باهاش رابطه عاطفی داشته باشی، تلقی اولیه همه اینه که تو وقتی با مادر دختری ازدواج کنی پدر اون دختری محرمت هست. این جریان گذشت تا بعد‌ها فهمیدم همان چیزی که او نگرانش بود، رخ داد. چند وقت بعد اطلاعاتی به دستمان رسید که این فرد راجع به اعضای خصوصی بدن دختر، دارد با او صحبت می‌کند. این آدم خبیث از مقدسین انجمن بود.


سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سال‌های اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب می‌باشد.

فساد اخلاقی در انجمن حجتیه

یکی از اعضای فعال انجمن با خانم معلمی که شوهر داشت، ارتباط نامشروع داشت. یک خانم دیگر هم که همسر سابقش ساواکی بود را صیغه کرده بود. یک بار که با همسر صیغه ایش رفتند مسافرت، به بچه‌ها گفتم که به خاطر ارتباط با آن خانم معلم بازداشتش کنند. بازداشت شد. من سریع رفتم آنجا به بچه‌ها گفتم مراقب او باشید. آدم پولدار عیاشی بود، یک روز که داشتم با او صحبت می‌کردم یکهو بی مقدمه بدون اینکه من درباره رابطه او با دخترش سؤالی از او پرسیده باشم گفت این خانمی که صیغه‌اش کردم یک دختر داره؛ کلمه‌ای گفت که آلارم‌های من تکان خورد، گفت: ببین من هیچ حال و احوال ویژه ازش نمی‌پرسم بهش دست نمی‌دم و بغلش نمی‌کنم اصلاً و نازش رو نمی‌کشم که مبادا فکر دیگری بکنه گفتم خب اون دخترت محسوب میشه باید ببوسیش و باهاش رابطه عاطفی داشته باشی، تلقی اولیه همه اینه که تو وقتی با مادر دختری ازدواج کنی پدر اون دختری محرمت هست.

این جریان گذشت تا بعد‌ها فهمیدم همان چیزی که او نگرانش بود، رخ داد. چند وقت بعد اطلاعاتی به دستمان رسید که این فرد راجع به اعضای خصوصی بدن دختر، دارد با او صحبت می‌کند. این آدم خبیث از مقدسین انجمن بود. در مورد چنین افرادی برخی از علمای مدافع انجمن حرف‌های ما را قبول نمی‌کردند در حالیکه ما تمام مدارکمان مستند بود. مثلاً از جشن‌هایشان فیلم‌هایی به دستمان رسیده بود که دیدنش چندش‌آور است. ولی ما معذوریت داشتیم نمی‌توانستیم جزئیات را بگوییم. آن روزی که این حرف را راجع به دخترش زد، رفتم به رئیسم گفتم: حاجی من فکر می‌کنم یک رابطه‌ای بین این دختر و پدر هست.

حاجی گفت: خجالت بکش پسر چی داری می‌گی؟ ما معمولاً راجع به این مسائل صحبتی نمی‌کردیم به خاطر همین، حاجی خیلی جا خورد. بعد از اینکه گزارش دستم رسید و نظراتم تأیید شد گفتم بفرما حاجی این هم سندش یا در مورد دیگری باخبر شدم در یکی از استان‌ها یکی از عناصر رده یک انجمن تخلفاتی دارد و حتی مسائل خرده ریز اخلاقی هم داشت. با همکاران تماس گرفتم و گفتم فلان شخص را احضار کنید تا من برسم صبح از خانه زدم بیرون ۸ و خرده‌ای آنجا بودم. از این پیکان‌های موتور پژویی داشتیم انصافا خوب می‌رفت. من هم جوان بودم و پرانرژی، طرفِ من در آنجا که بود؟ یکی از عناصر انجمن که نفوذش در شهر زیاد بود و نماینده شهر هم با او در ارتباط بود.

توی راه فکر می‌کردم اگر این نماینده را انداخت به جانم چه کار کنم؟ توکل به خدا کردم و گازش را گرفتم قرارمان ۸ و نیم بود ۸ و ربع رسیدم آنجا پرونده‌اش را هم که قبلاً خوانده بودم باز تورقی کردم. نشستم با او صحبت کردم و گفتم: من خبر دارم به خاطر نفوذی که دارید فردی را جا به جا کرده‌اید، سر بسته می‌گویم به خاطر میل شخصی خارج از چارچوب قانونی کسی را که تمایل بیشتری به او داشت. در یکی از مراکز دولتی بر سر کار گذاشته بود وقتی دید چقدر از او اطلاعات دارم و تخلفاتش را رو کردم خیلی جا خورد. گفتم خیلی بد شد اینطوری این همه شهرت دارید در شهر این هم لیست کارهاتون معناش چیه؟ این کار‌ها زشت است آقا همه روی شما قسم می‌خورند یواش یواش آن تحفّظی که دوستانمان داشتند که نمی‌شود این آدم‌های گردن کلفت را احضار کرد فرو ریخت، اصلاً قصه به لطف خدا عوض شد خیلی سریع با این شخص به همفکری رسیدم، بعد از دو، سه ساعت صحبت قرار شد با هم راجع به انجمن کار کنیم. به راحتی او را عامل خودم کردم گفتم این خطایت را باید به نحوی جبران کنی اگر الان که من از تو می‌خوام دسترسی نداری باید تلاشت رو بکنی چون خطا کردی او هم پذیرفت آن هیمنه‌ای که از این آدم‌ها در ذهن ما و همکارانمان در استان بود شکست و این نکته خیلی مهمی بود.

چند بار دیگر هم او را ملاقات کردم وقتی من هر هفته می‌کوبیدم می‌رفتم به آن شهر، باعث شده بود دوستان ببینند می‌شود اینطوری هم کار کرد روال کار دستمان آمد و بچه‌ها دیدند بالاترین مقام مسئول نوع تفکر و اندیشه‌اش چه طور است. این مورد را زمین زدم و کارم را با موفقیت تمام کردم خوشحال شد و به من گفت: می‌دونی این کاری که تو کردی چقدر ارزش داره؟ چقدر بُرد داره؟ اگه تا آخر عمرت هم دستت رو بگذاری توی جیبت و سوت زنان توی راهرو‌های وزارت قدم بزنی و هیچ کاری هم نکنی نانت حلاله؟ ایشان به من اینطور گفت ولی من که باور نکردم عوضش با شدت بیشتری کار‌هایم را ادامه دادم. اگر باور می‌کردم چه می‌شد؟ خیالات برم می‌داشت و ممکن بود چهار نفر توی گوشم بخوانند که بله تو همان پرچمدار نهضت حضرت امام زمان هستی و من هم خام می‌شدم.

این جماعت انجمنی آدم‌های عجیبی هستند. تعاریف پرچرب و دهن پر کن از پیروانشان می‌کنند اما در مسائل مالی برخی راحت سر همدیگر را کلاه می‌گذاشتند چند نفری به جرم دزدی و مسائل اقتصادی دستگیر شدند و چند نفر را ما به خاطر فساد مالی اخراج کردیم. سادات نت اولین باری که توی جمع دوستان راجع به انجمن صحبت پیش آمد گفتم: به نظر من، ریشه‌های انجمن حجتیه و این چیزی که امروزه به عنوان مدرنیته مطرح میشه یکیه؛ همه مسخره‌ام کردند بعد از مدتی خیلی طول نکشید حرفم به نوعی ثابت شد.




جدیدترین سیاسی