چرا ملکه ثریا به فردوست بدبین بود؟ / رئیس ساواک معتقد بود دستگیری چمران و یزدی بی فایده است نزدیکی اعلیحضرت به فردوست آن چنان زیاد بود که این برای ملکه ثریا که آن موقع البته ملکه بودند تولید شک و شبهه کرده بود و از فردوست متنفر بودند و معتقد بودند که فردوست زندگی ایشان را مختل میکند. فردوست هم در عرض ٢٤ ساعت خانههایش را فروخت گویا اعلیحضرت گاهی، تشریف میآوردند آن منزل پهلوی فردوست و بعد فردوست آمد به عنوان تحصیل به پاریس و رفت و ظاهرا دانشکده حقوق را دید تا ثریا زندگانیش منجر به طلاق و جدا شد از اعلیحضرت و بعد از آن فردوست برگشت شد رئیس دفتر ویژه
سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخشهایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخشهایی از آن را منتشر خواهیم کرد:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)
روز بعد با مقدم ملاقات داشتم و به او گفتم که برای من روشن نشد که چرا شما چنین دستوری دادید؟ چرا چنین عوامل مخالفی را که در آنجا دور هم جمع شدند از هر جهت آخوند و دانشجو و سید موسی صدر و همه در آن جلسه طرفداران جبهه ملی بودند معاون آقای بازرگان آنجا بود و من همیشه خوشبختانه اسم این شخص را فراموش میکنم امیر انتظام، در این جلسه به غیر از کمونیستها همه در آن بودند و آن استاد چه بوده؟ آن استاد خیلی ذیقیمت بوده و خیلی زیاد بود که کارمندهای شما آمدند و عکسبرداری کردند و بردند و از آنها چیزی استنباط کردید.
مقدم برگشت گفت که من فکر میکنم که ما وقتمان را دنبال اینها صرف بکنیم بی فایده است. ما در داخل کشور باید مراقب خودمان باشیم بعد هم شما مثل اینکه ماموریتتان تمام شده چون وزارت خارجه بودم میگفتند که دوران خدمت شما آنجا تمام شده من چهار سال دورهام شده سال و از این هم چهار ماه گذشته و منتظرم هر روز گفت بله مثل اینکه شما احضار میشوید این آخرین جلسه بنده با مقدم بود و همانطور که او گفته بود برگشتم و یک هفته بعدش یک تلگراف خیلی تندی علیه خمینی آمد که یک چنین مصاحبه مطبوعاتی بکنید و بگوئید که روح الله خمینی این کار را کرده و ان کار را کرده و فلان و این را بین جرائد توزیع بکنید البته مطالب زننده هم در آن بود از نظر جنسی که خوب از نظر خارجی بی مورد بود، آنها را حذف کردم و بقیه را به عربی و فرانسه و انگلیسی تهیه کردیم و توزیع کردیم بین روزنامهها و گفتیم. خمینی هم یک تلگرافی از تهران زد برای شیخ محمد شمس الدین معاون سید موسی صدر که سفیر زندیق ایران ریختن خونش بر جمیع مسلمین واجب است این تلگراف در جرائد نوشته شد که من هنوز آن را دارم.
بعداً تلگراف واقعاً خیلی تعجبآور و تأسفانگیزی از تهران آمد که این مصاحبه مطبوعاتی را بکنید که ذات مبارک شاهانه نسبت به آیات عظام البته از ساواک تلگراف آمد. نهایت عنایت و مرحمت را دارند و برادران فلسطینی چنیناند و چناناند فلان و اینها و اگر و اسائه ادبی به مقام شامخ روحانیت شده مامورین مسئولاند.
سؤال: این در چه زمانی است؟
قدر: این در نوامبر است تلگراف دیگری آمد که ماموریت بنده پایان یافته و کاردار میآید تا سفیر تعیین بکنند. بنده دیدم که دیگر صحیح نیست بنده این مصاحبه مطبوعاتی را بکنم جواب دادم به ساواک که ماموریت من که تمام شده و من ١٤ سال بعنوان سفیر اعلی حضرت در این منطقه با فلسطینیها و با این عناصر مخالف روحانی مبارزه کردهایم و حالا بیایم یک مرتبه این مطلب را بگویم، از دهان من صحیح نیست اجازه بدهید آن کسی که به عنوان جانشین من میآید او این مطلب را بگوید و ضمنا هم من روز هیجدهم برای استفاده از مرخصی میروم به لندن که آمدم به لندن که دیگر بعد هم همه چیز بهم خورد. نه کسی سراغ بنده را گرفت و نه من در فکر این بودم که با کسی تماس بگیرم اینجا مطلبی که بنده میخواهم عرض بکنم داستان مقدم و فردوست است که از فردوست شروع میکنم تا برسیم به مقدم. فردوست بعد از آن داستانی که ملکه ثریا با فردوست پیدا کردند که به اعلیحضرت گفتند که فردوست باید در عرض ٢٤ ساعت برود.
سؤال: این چه داستانی بود.
قدر: داستان این بود که نزدیکی اعلیحضرت به فردوست آن چنان زیاد بود که این برای ملکه ثریا که آن موقع البته ملکه بودند تولید شک و شبهه کرده بود و از فردوست متنفر بودند و معتقد بودند که فردوست زندگی ایشان را مختل میکند. فردوست هم در عرض ٢٤ ساعت خانههایش را فروخت که تصادفاً یکی از خانههایش را هم یکی از عموهای بنده مرحوم سرتیپ قدر خرید توی خیابان شاهرضا بود و خانه خیلی مجلل و خوبی هم بود گویا اعلیحضرت گاهی، تشریف میآوردند آن منزل پهلوی فردوست و بعد فردوست آمد به عنوان تحصیل به پاریس و رفت و ظاهرا دانشکده حقوق را دید تا ثریا زندگانیش منجر به طلاق و جدا شد از اعلیحضرت و بعد از آن فردوست برگشت شد رئیس دفتر ویژه تا آن موقع فردوست یک افسر کوچکی بود یعنی سرهنگ بود که رفت و بعد هم که آمد هنوز سرهنگ بود که سرتیپ شد ولی تا آن موقع فقط نزدیک بود به اعلیحضرت در کارهای سیاسی نیفتاده بود، از آن تاریخ که آمد دفتر ویژه یواش یواش وارد کارهای سیاسی شد و به کارهای پشت پرده آشنا شد.