یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۴۹: شرح مذاکراتم با سفیر امریکا، اوقات شاه را خیلی تلخ کرد

یادداشت‌های اسدالله علم: در این چند روز گذشته من از این پیش آمد دیوانه شده بودم. در شرفیابی امروز عرض کردم: چرا امر صادر می‌فرمایید و بعد لغو آن را به طرف ابلاغ می‌فرمایید؟ من به جهنم، بعدها اجراء اوا

یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۴۹: شرح مذاکراتم با سفیر امریکا، اوقات شاه را خیلی تلخ کرد یادداشت‌های اسدالله علم: در این چند روز گذشته من از این پیش آمد دیوانه شده بودم. در شرفیابی امروز عرض کردم: چرا امر صادر می‌فرمایید و بعد لغو آن را به طرف ابلاغ می‌فرمایید؟ من به جهنم، بعدها اجراء اوامر خودتان به تأخیر می‌افتد و خراب می‌شود. فرمودند: کی چنین کاری شده؟ چند مثال فوری عرض کردم که تصدیق فرمودند. شاه مرد با انصافی است خداوند عمرش بدهد. [مذاکره با سفیر آمریکا] را عرض کردم... شاهنشاه خیلی اوقات تلخ شدند......


سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.

«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.

پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۴۹: چند امریه شاهنشاه به من فرموده بودند که صادر کردم، بعد همان اشخاص که امر به آنها صادر شده بود، شرفیاب شدند و لغو امر را گرفتند. در این چند روز گذشته من از این پیش آمد دیوانه شده بودم. در شرفیابی امروز عرض کردم: چرا امر صادر می‌فرمایید و بعد لغو آن را به طرف ابلاغ می‌فرمایید؟ من به جهنم، بعدها اجراء اوامر خودتان به تأخیر می‌افتد و خراب می‌شود. فرمودند: کی چنین کاری شده؟ چند مثال فوری عرض کردم که تصدیق فرمودند. شاه مرد با انصافی است خداوند عمرش بدهد.

... [مذاکره با سفیر آمریکا] را عرض کردم... شاهنشاه خیلی اوقات تلخ شدند......

در ضمن این عرایض تلفن زنگ زد؛ شهبانو بودند. در مورد یک مداخله ای که من در خصوص فرزند مرحوم ارسنجانی کرده بودم که بچه اش را مادر پتیاره اش برندارد به آمریکا ببرد و گویا این برخلاف میل شهبانو بود - در صورتی که من از این امر هم اطلاع نداشتم - به شاهنشاه ایراد فرمودند. شاهنشاه فرمودند: علم اینجاست و این مداخله را قبول دارد و می‌گوید محض خاطر این بچه که شما طرفدارش هستید، بود. شهبانو از آن طرف بنای داد و فریاد گذاشتند و بالاخره گریه را سر دادند که چه طور یک نفر به خودش اجازه میدهد برخلاف امر ملکه کشور مداخله کند. شاهنشاه فرمودند: اولا که علم نمی دانست شما نظری دارید، بعد هم در هر کاری باید دو طرف قضیه را دید، از کجا [معلوم است نظر] شما که به این صورت از مادر بچه_زن مطلقه ارسنجانی_ و بچه اش طرفداری می‌کنید، برخلاف عدل و انصاف نباشد. شهبانو بیشتر آتشی شدند و آن قدر با عصبانیت و بلند حرف می‌زدند که من حرفهایشان را می‌شنیدم. آن قدر داد زدند که بالاخره شاهنشاه با همه خونسردی از کوره در رفتند و فرمودند: بسیار خوب من که نمی توانم برای همچو کاری سر علم را ببرم و گوشی را گذاشتند. بعد با کمال عصبانیت فرمودند: خدا نکند من حالا بمیرم وگرنه این زن‌های ناقص عقل که ما حالا نایب السلطنه هم قرار داده ایم، با این احساسات تند، سلطنت پسرم را بر باد خواهند داد! من آن قدر پریشان شدم، که نمی توانم وصف کنم. نه از این جهت که شهبانو با من برآشفتند، بلکه از این جهت که چرا من باعث اوقات تلخی ارباب عزیزم شدم. حال آن که من فقط گفته بودم، دادگستری به حرف قیم بچه و ناظر او _ دو برادران ارسنجانی_ هم توجه بکنند. روز بر من تلخ شد.


منبع : پايگاه خبري تحليلي انتخاب