«ماموری که با ریش و انگشتر عقیق رنگ عوض کرده، بازداشت و اخراج شد» وقتی پرونده این استوار را که ریش گذاشته بود و انگشتر عقیق دست کرده بود آوردند، معلوم شد در زمان پاسبانی در ناحیه ۱۰ تهران با یک زن معروفه که فاحشه خانهای را اداره میکرده دوست بوده و مدتها از او حمایت میکرده است. پلیس او را تحت تعقیب قرار میدهد و محل خدمت او را از ناحیه ۱۰ به یک ناحیه دیگر تغییر میدهند.
سرویس تاریخ « انتخاب »: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سالهای قبل از انقلاب است، منتشر میکند.
شهربانی دستخوش تصمیم افراد ماجراجو و فرصتطلب شده بود. هر لحظه مسألهای میآفریدند، حمله میکردند. اتومبیلهای بنز نو شهربانی را که در پارکینگ متوقف بود، میبردند. در شهربانی یک انجمن اسلامی درست شده بود و رئیس انجمن استواری بسیار نامنظم و سبکسر و هتاک بود که مرتب مأموران را علیه افسران تحریک میکرد و به صراحت میگفت همه افسران قبلی باید بروند. یک روز رئیس شهربانی با اتومبیل وارد شهربانی شده بود. من در اتاق خودم مشغول کار بودم که ناگهان صدای داد و فریاد شنیدم. از پنجره دیدم همان استوار است. حرفهایش را نشنیدم ولی گفته بود هنوز رسم طاغوت برقرار است. حق ندارید با این اتومبیل رفت و آمد کنید مال ملت است. شما فقط باید با یک پیکان بروید.حق ندارید راننده داشته باشید. رئیس شهربانی به او پرخاش میکند ولی او باز هم همان حرف را تکرار میکند. افسران حوزه ریاست مانع او میشوند و رئیس شهربانی به اتاق خودش میرود. یک ساعت بعد رئیس شهربانی شهربانی ما را خواست. همه معاونان نزد او رفتیم، خیلی ناراحت بود و ماجرا را تعریف کرد. سرتیپ ساعتساز که مدتها معاون پلیس تهران بود، افسر خوشنام و باشخصیتی بود. گفت شنیدهام این استوار در زمان پاسبانی سوابقی داشته است اگر بشود این سوابق را از بازرسی پلیس در سالهای قبل از ۱۳۴۰ به دست بیاوریم خوب است رئیس شهربانی دستور داد چند نفر از کارمندان و افسران بروند تمام سوابق را بررسی کنند و سابقه این استوار را به دست آورند. در اجرای این دستور به سرعت اقدام شد. بالاخره سه یا چهار روز بعد سوابق را آوردند. در این مدت این استوار رذل و بیشخصیت مرتب هیاهو و جنجال راه میانداخت و تحریک به نافرمانی میکرد. سه نفر لباس شخصی از اوباش شهر را هم با خود همراه آورده بود. آنها هم مسلح بودند.
وقتی پرونده این استوار را که ریش گذاشته بود و انگشتر عقیق دست کرده بود آوردند، معلوم شد در زمان پاسبانی در ناحیه ۱۰ تهران با یک زن معروفه که فاحشه خانهای را اداره میکرده دوست بوده و مدتها از او حمایت میکرده است. پلیس او را تحت تعقیب قرار میدهد و محل خدمت او را از ناحیه ۱۰ به یک ناحیه دیگر تغییر میدهند. با این حال این مأمور همچنان غیر مستقیم از زن صاحب فاحشهخانه حمایت میکرده است، برای همین تصمیم به اخراج او گرفته میشود ولی معلوم نبود به چه علت این تصمیم اجرا نشده بود. باید از رئیس شهربانی کل درخواست اخراج او میشده ولی این تقاضا از طرف اداره پلیس نشده بود. تحقیقات بعدی نشان داد که با همان زن که تقریباً ثروتمند شده بود ازدواج کرده است. بلافاصله چند مأمور مطلع و ورزیده اعزام شدند.
رئیس شهربانی دستور داد او را دستگیر و بازداشت کنند. مأموران رفتند و او را جلو اداره آگاهی درحالیکه با دیگران صحبت میکرد، دستگیر کردند و در هماندکلانتری انتظامی شهربانی تحقیق از او شروع شد. بعد از انجام تحقیقات او را به اداره بازرسی آوردند. من همراه با رئیس شهربانی درحالی او را دیدم که وحشت کرده بود. رئیس شهربانی به او گفت چه موقع استخدام شدی؟ چه کاره بودی؟ جریان ازدواج خودت را بگو آقای باشرافت؟ استوار باز هم با گستاخی گفت اینها همه اتهامات بیموردی است که همان موقع روشن شده است. من علیه رئیس کلانتری شکایت کردم و او این پرونده را برای من درست کرد. پرونده این استوار را طبق تصمیم شورای انقلاب در کمیسیون رسیدگی به وضع افسران و درجهداران شهربانی مورد بررسی قرار دادند و او را اخراج کردند. به علت اعمالی که چندروز بعد از انقلاب مرتکب شده و باعث اخلال در نظم مأموران و دستگاه شده بود دستور رسیدگی داده شد. تا زمان رسیدگی هم در بازداشت انضباطی بود و بعد هم اخراج شد.
منبع : پايگاه خبري تحليلي انتخاب
پایگاه خبری فن
«ماموری که با ریش و انگشتر عقیق رنگ عوض کرده، بازداشت و اخراج شد»
سرویس تاریخ « انتخاب »: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سالهای قبل از انقلاب است، منتشر میکند.
شهربانی دستخوش تصمیم افراد ماجراجو و فرصتطلب شده بود. هر لحظه مسألهای میآفریدند، حمله میکردند. اتومبیلهای بنز نو شهربانی را که در پارکینگ متوقف بود، میبردند. در شهربانی یک انجمن اسلامی درست شده بود و رئیس انجمن استواری بسیار نامنظم و سبکسر و هتاک بود که مرتب مأموران را علیه افسران تحریک میکرد و به صراحت میگفت همه افسران قبلی باید بروند. یک روز رئیس شهربانی با اتومبیل وارد شهربانی شده بود. من در اتاق خودم مشغول کار بودم که ناگهان صدای داد و فریاد شنیدم. از پنجره دیدم همان استوار است. حرفهایش را نشنیدم ولی گفته بود هنوز رسم طاغوت برقرار است. حق ندارید با این اتومبیل رفت و آمد کنید مال ملت است. شما فقط باید با یک پیکان بروید.حق ندارید راننده داشته باشید. رئیس شهربانی به او پرخاش میکند ولی او باز هم همان حرف را تکرار میکند. افسران حوزه ریاست مانع او میشوند و رئیس شهربانی به اتاق خودش میرود. یک ساعت بعد رئیس شهربانی شهربانی ما را خواست. همه معاونان نزد او رفتیم، خیلی ناراحت بود و ماجرا را تعریف کرد. سرتیپ ساعتساز که مدتها معاون پلیس تهران بود، افسر خوشنام و باشخصیتی بود. گفت شنیدهام این استوار در زمان پاسبانی سوابقی داشته است اگر بشود این سوابق را از بازرسی پلیس در سالهای قبل از ۱۳۴۰ به دست بیاوریم خوب است رئیس شهربانی دستور داد چند نفر از کارمندان و افسران بروند تمام سوابق را بررسی کنند و سابقه این استوار را به دست آورند. در اجرای این دستور به سرعت اقدام شد. بالاخره سه یا چهار روز بعد سوابق را آوردند. در این مدت این استوار رذل و بیشخصیت مرتب هیاهو و جنجال راه میانداخت و تحریک به نافرمانی میکرد. سه نفر لباس شخصی از اوباش شهر را هم با خود همراه آورده بود. آنها هم مسلح بودند.
وقتی پرونده این استوار را که ریش گذاشته بود و انگشتر عقیق دست کرده بود آوردند، معلوم شد در زمان پاسبانی در ناحیه ۱۰ تهران با یک زن معروفه که فاحشه خانهای را اداره میکرده دوست بوده و مدتها از او حمایت میکرده است. پلیس او را تحت تعقیب قرار میدهد و محل خدمت او را از ناحیه ۱۰ به یک ناحیه دیگر تغییر میدهند. با این حال این مأمور همچنان غیر مستقیم از زن صاحب فاحشهخانه حمایت میکرده است، برای همین تصمیم به اخراج او گرفته میشود ولی معلوم نبود به چه علت این تصمیم اجرا نشده بود. باید از رئیس شهربانی کل درخواست اخراج او میشده ولی این تقاضا از طرف اداره پلیس نشده بود. تحقیقات بعدی نشان داد که با همان زن که تقریباً ثروتمند شده بود ازدواج کرده است. بلافاصله چند مأمور مطلع و ورزیده اعزام شدند.
رئیس شهربانی دستور داد او را دستگیر و بازداشت کنند. مأموران رفتند و او را جلو اداره آگاهی درحالیکه با دیگران صحبت میکرد، دستگیر کردند و در هماندکلانتری انتظامی شهربانی تحقیق از او شروع شد. بعد از انجام تحقیقات او را به اداره بازرسی آوردند. من همراه با رئیس شهربانی درحالی او را دیدم که وحشت کرده بود. رئیس شهربانی به او گفت چه موقع استخدام شدی؟ چه کاره بودی؟ جریان ازدواج خودت را بگو آقای باشرافت؟ استوار باز هم با گستاخی گفت اینها همه اتهامات بیموردی است که همان موقع روشن شده است. من علیه رئیس کلانتری شکایت کردم و او این پرونده را برای من درست کرد. پرونده این استوار را طبق تصمیم شورای انقلاب در کمیسیون رسیدگی به وضع افسران و درجهداران شهربانی مورد بررسی قرار دادند و او را اخراج کردند. به علت اعمالی که چندروز بعد از انقلاب مرتکب شده و باعث اخلال در نظم مأموران و دستگاه شده بود دستور رسیدگی داده شد. تا زمان رسیدگی هم در بازداشت انضباطی بود و بعد هم اخراج شد.
مطالب مشابه
تغییر کارمزدهای شبکه پرداخت از سال جدید / احتمال پرداخت کارمزد توسط دارندگان کارت
ممکن است ندیده باشید
بازی های کشورهای اسلامی؛ والیبال نخستین مدال طلای تیمی کاروان ایران را رقم زد
هشدار امنیتی آمریکا به شهروندانش در روسیه
امیرعبداللهیان: نسبت به نتایج مذاکرات وین خوشبین و در عین حال جدی هستیم
ویدیو / ۳۰ خرداد ۶۸؛ استقبال رهبر شوروی از هاشمی رئیس وقت مجلس